ماجرهای من و نی نی:
مامان من هر چه بود  ادم مهرباني نبود .از ماهها قبل از اینکه نی نی بدنیا بیاد مرا بیرون نمی برد  .تنها مي رفت و يواشكي براي ني ني كلي چيز مي خريد و توي كمد قايم مي كرد.حالا هم که خانوم نيني بدنیا آمده بدتر شده بود.

حتی در مراسم  اسباب بازی خران روز های جمعه هم شرکت نمی کرد مرا تنها با بابا راهی می کرد تا خودش بماند و نی نی ، هر چند من تنهایی زورم بهتر به بابا میرسید   .هر چه می خواستم می م  اما اینکه مامان  مرا با دو تا تیکه اسباب بازی گول بزند و خودش  با ان بچه ی لوس شکموی نق نقو بماند توي خانه و هی یواشکی قربان صدقه اش کند زور داشت .اصلن غیر قابل قبول بود. تازه بدتر از آن  . همین  که میرسیدیم خانه پچ پچ کنان از شیرین کارهای نی نی بر ای بابا تعریف می کرد .این دیگر  درد داشت .باید به بهانه ای روزهای جمعه و مراسم دک کردن  من کنسل میشدبنابراین افتادم به جان  اسباب بازی ها.اول تور سر عروس خانوم را کندم .لباسهایش را در اوردم. توی چشم یکی از عروسکها لاک ریختم .موهای یکی را از ته کوتاه کردم. به صورتی یکی رژ لب قرمز مالیدم لوکومو تيو ران قطار را از جایش کندم و از اینکه پا نداشت کلی تعجب کردم .حیوانات باغ وحش پلاستیکی را معدوم کردم خلاصه در عرض یکهفته هر بلایی که بلد بودم سر اسباب بازیها در اوردم. نتیجه این بود.تو تنبیهی دیگر از اسباب بازی روزهاي جمعه خبري نيست.اونوقت بود که یک نفس راحت کشیدم.من دک نمی شدم اوضاع در کنترل بود.اما ماندن در خانه هم خسته كننده بود . عصر جمعه مامان توی آشپز خانه مشغول كار بود  ,بابا هم چرت می زد حوصله ام حسابی سر رفته بود .که صدای بچه ها رو از توی کوچه شنیدم صندلی رو بزور کشیدم دم پنجره دیدم به !به !.پسرها با هیجان مشغول بازی هستند. عالی بود.نمیدانم  چرا دلم به حال نی نی سوخت.همچین نگاه می کرد.انگار حوصلهي او هم سر رفته . كنار تختش ايستادم و پرسیدم که تو هم مي خواي بیرون رو نگاه کنی؟ جواب مثبت بود .ساکش رو کشیدم آوردم کنار پنجره.اما بردنش بالای  صندلی سخت بود سنگین بود.رفتم بالای بند قنداقش رو تو دست گرفتم  با تمام قدرت  کشیدمش بالا .نی نی بین زمین آسمان با گردن كج اويزان بود که مامان سر رسیدبقیه اش را برايتان تعريف نكنم بهتر است  .بد آموزی دارد اما .باور کنید من قصد بدی نداشتم می خواستم ني ني هم مثل من بیرون را تماشا کند.اینبار سعیم به یک کتک مشتي منجر شد.اما من دست از تلاش  برنداشتم شاید یک وقتی برا یتان تعریف کنم چگونه بالاخره یک روز که هیچ کس حواسش نبود نی نی را برای یک  گردش دو نفره بیرون  بردم .

بازی ,جمعه ,خانه ,بیرون ,اینکه ,مامان , اسباب بازی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گیمرها ارزان سرا تی وی روز - دانلود فیلم سینمایی جدید باران... شما چت|چت شما|چت روم شما چت سایت شخصی سپهر حسین زاده دیلینو - دانلود فیلم و سریال - دانلود رایگان فیلم و سریال ایرانی و خارجی درب های ساختمانی Malikxqcscdr7 situs