من یه شاگرد دارم هشتم، این از اون اولی که اومد سرکلاس کلی قربون صدقه رفت که خانم من چقدر خوشحالم که افتادم کلاس زیست (سه تا رشته بود باید یکی رو انتخاب میکردن تو پژوهش) هر جلسه هم سر کلاس بود و دختر منظم و اینا حالا من میز تحریرم یه طاقی کتابخونه داره و پشت سرم هم پنجره است. خلاصه که سر کلاس خیلی تار و کدر معلوم بودم تا مدتی یه جلسه این دختر غیبت کرد. بعد جلسه بعدش اومده میگه خانم دلم براتون تنگ شده بود، اتفاقا هم دیشب خوابتون رو دیدم. جلسه ,کلاس منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

انواع کیک دانستنیهای تکنولوژی جدید دکتر مجید نصیری مشاوره ایمنی اجرای پوشش اسکلت گرمایش برودت پارس 98music02 خرید اینترنتی پدافند غیرعامل ضرورت توجه به رونق تولید سریال هندی علوم ماوراء